دسترسی سریع

 

 

نظر سنجی

مجوز رسانه

 

                                                                                                                                                                                                                                               یاد بوی قورمه سبزی عید وصدای «خونه و شتیر»ِ آن..سخن نگارنده بازگشتی به گذشته است. آنهم گذشته ای شیرین باکوله باری ازتجربه و خاطره در روزهای نوروز باستان.

یادش بخیرهمین که ماه بهمن بساط خود را جمع می کرد، ماه اسفند سرمی رسید شور و اشتیاقی مضاعف به مردم تزریق می کرد. آنهم به خاطر فرا رسیدن سال جدید.
آن زمان مثل الان نبود که هرکسی خانه ای مستقل با امکانات مجزا داشته باشد. حیاط های آن موقع شریک ملکی یا بقول بزرگتر ها « مُشاعی» بودند. یعنی پنج یا شش خانوارِهفت یا هشت نفری که جمع بیست تا سی نفره بودند درآنها زندگی می کردند. فقط یک سرویس بهداشتی داشت و حتی فاقد حمام بودند وهمه ازگرمابه های عمومی شهراستفاده می کردند.
درآن موقع بارسیدن به آستانه عید، مادران به فکرخرید سبزی خورشتی می افتادند و با شستشو و تمیز کردن آن، با وسیله ای  به اسم « خونه و شتیر» اقدام به خُرد کردن آن  می نمودند و پس از خرد شدن آنرا سرخ می کردند وبوی مطبوع و خوشمزه آن در محله و کوچه به مشام همه می رسید.
باید دراینجا به اولویت مهمانی نوروز باستان اشاره ای داشته باشیم وآن غبارروبی وخانه تکانی دلها بود. البته دلهایی که برخی اوقات مهمان ناخوانده ای به نام کینه به آن رخنه می کرد ومثل الان نبود که کینه درقلب بماند وبیشتر مواقع، چون وسایل امروزی مثل تلفن همراه نبود، با خریدن بهترین کارت پستال وفرستادن آن بوسیله پست عید را به همدیگر تبریک می گفتیم. بله عزیزانِ من، درروزگاران قدیم روزهای نزدیک به عید افرادی جهت درآوردن روزی خود با چوبهای بلند برروی دوش به محله ها وکوچه ها  می آمدند و با صدای بلند داد می زدند:
« قالی تکونم، قالی می تکونم». مردم هم قالی ها ولوازم خانه را به لب رودخانه یا گلال خرم آباد بغل پل حاجی علی اصغرخرم آبادی می بردند ودرآنجا مشغول شستشوی آن همراه با دیگران می شدند، چرا که شهرقدیم خرم آباد سه محله به اسم پشت بازار، درب دلاکان و دو برادران بیشتر نبود. بعد ازمراسم قالی شویی نوبت گَردگیری منزل فرا می رسید وبرخی از  خانه ها را با «گِل اِسبیَه» سفید کاری می کردند. خلاصه هر کسی درهر کاری به هم کمک می کردند تا نوبت به خرید لباس عید می شد.
پدر خانواده همه ما را به بازارمی برد و برای هر کدام با سلیقه خودش لباس و یا کت وشلوار و یا شلوارتکی، پیراهن واُورسی یا گالش می خرید. چه شوقی می کردیم. به محض ورود به منزل از شوق عید آنها را تنمان می کردیم و روزشماری و ساعت شماری عید شروع می شد چون روی دیوارچوب خط داشتیم و هر روزکه می رفت یک خط می کشیدیم وخلاصه بعد از خانه تکانی دل ومنزل، سفره هفت سین که متشکل ازسبزه،سمنو، سیر، سکه، سنجد، قرآن، آیینه و مقداری شیرینی شکلات، آجیل، تخم مرغ رنگ کرده، آب وماهی، نان که برکت سفره  همه ایرانیان سرافراز هست موجود بود.
بعد ا ز سال تحویل با اسکناس های عیدی دوتومانی وپنج تومانی های کاغذی عید دیدنی ها شروع می شد. عیدی گرفتن و عیدی دادن شروع می شد، بازیهای کودکانه ونوجوانانه و جوانان عید شروع می شد، یادشان بخیر بازی هایی مثل پیل اشکسه، تاقپیل رمسه، اَلِکو، کمربند بازی، قاوو، گلوبازی و.... همه یا در کوچه انجام می شد یا درباغ های خضر وصدها سرگرمی دیگر.
عید نوروز با همین دید و بازدیدها و بازی های کودکانه برای ما که الان 52 سال از عمرمان گذشته شیرین بود وما، همین الان با خاطرات گذشته زنده هستیم.
با گذشت سال تحویل و دید و بازدیدها شروع به شمارش جهت رسیدن سیزده بدرمی کردیم و همه همسایه ها که ازبرادر وخواهربه یکدیگرنزدیکتر بودند با قوم وخویشان خود برای انتخاب جا برای تفریح این روزمشورت می کردند.یادش بخیر پدرمرحومم کامیون داشت وبا جمع کردن همه همسایه ها، همه مان را که پنجاه تا شصت نفر بودند سیزده بدر به جنگل های اطراف شهرمی برد. برخی ازهمشهریان هم که وسیله نداشتند شاهزاده عبدالله را انتخاب و درجنگل های آنجا اُطراق می کردند.
در حین سیزده بدر برای آبتنی به عمیق ترین قسمت رودخانه که گیج گژینه وگیج گرمه وگیج آشاکل بود می رفتند وتنی به آب می زدند. عده ای هم درپارک شهنوازی ویاکیوکه یادگار شهردار فقید وزنده یادعلی محمدساکی بود جمع می شدند... خدا می داند سیزده بدر قدیم چقدرخوش می گذشت.

مردم خرم آباد روزچهاردهم را هم در بیرون ازشهر ودردامن طبیعت سپری می کردند ومی گفتند این سیزده بدرمال غریبه ها بوده و چهارده بدرمال خودمان است..
یادش سیزده بدر خیلی ها هم دردامن طبیعت پارک جنگلی شوراب، گردنه شبانان (مِلَه شاوِنو) و مخملکوه و .... .سپری می شد. دختران و پسران دم بخت در این روز با انداختن طناب روی بزرگترین وبلندترین شاخه درختان شروع به طناب بازی می کردند. مادران مشغول جمع آوری هیزم برای گرم کردن برنج وخورشت سبزی برای نهاربودند و بچه های کم سن ترمشغول بازی های محلی.
اکثر جمعیتی که درجنگل وطبیعت بودند با صدای موسیقی محلی سرنا نوازان وهنرمندان شهر با رقص های محلی باعث  شور ونشاط مردم می شدند تا اینکه موقع نهارمی رسید. آن موقع مثل الان نبود که هرکس سفره ای با غذاهای رنگین داشته باشد، بلکه تمام سفره ها یکی بودند و همه غذاها برنج وخورشت سبزی بود. صداقت و پاکی و صمیمیت همسایگی که بین مردم بود درعصر امروزی محال است پیدا شود. آن زمان سی یا چهل نفر ازیک تلویزیون شاوب لورنس،  فیلیپس یا بلرکه به ندرت یافت می شد استفاده می کردند وسریالهایی مثل تلخ وشیرین، مراد برقی، آقای مربوطه و...در کنار هم می دیدیم و سریال های خارجی مثل ویرجینیایی آنهم شب های جمعه که همه همسایه ها درمنزل صاحب تلویزیون جمع می شدند وزندگی را به کام یکدیگر شیرین می کردند. خداوند هم به پاس این همه صله رحم نعمت  ورحمت و برکتش را در خانه و شهر آنان دوچندان می کرد.
یادعید قدیم با آن همه صداقت وصمیمیت وشادی های کوچه باغ های خضربخیر.یادیک تومانی فلزی، دوتومانی وپنج تومانی های کاغذییاد بوی قورمه سبزی عید وصدای «خونه و شتیر»ِ آن..سخن نگارنده بازگشتی به گذشته است. آنهم گذشته ای شیرین باکوله باری ازتجربه و خاطره در روزهای نوروز باستان.
یادش بخیرهمین که ماه بهمن بساط خود را جمع می کرد، ماه اسفند سرمی رسید شور و اشتیاقی مضاعف به مردم تزریق می کرد. آنهم به خاطر فرا رسیدن سال جدید.
آن زمان مثل الان نبود که هرکسی خانه ای مستقل با امکانات مجزا داشته باشد. حیاط های آن موقع شریک ملکی یا بقول بزرگتر ها « مُشاعی» بودند. یعنی پنج یا شش خانوارِهفت یا هشت نفری که جمع بیست تا سی نفره بودند درآنها زندگی می کردند. فقط یک سرویس بهداشتی داشت و حتی فاقد حمام بودند وهمه ازگرمابه های عمومی شهراستفاده می کردند.
درآن موقع بارسیدن به آستانه عید، مادران به فکرخرید سبزی خورشتی می افتادند و با شستشو و تمیز کردن آن، با وسیله ای  به اسم « خونه و شتیر» اقدام به خُرد کردن آن  می نمودند و پس از خرد شدن آنرا سرخ می کردند وبوی مطبوع و خوشمزه آن در محله و کوچه به مشام همه می رسید.
باید دراینجا به اولویت مهمانی نوروز باستان اشاره ای داشته باشیم وآن غبارروبی وخانه تکانی دلها بود. البته دلهایی که برخی اوقات مهمان ناخوانده ای به نام کینه به آن رخنه می کرد ومثل الان نبود که کینه درقلب بماند وبیشتر مواقع، چون وسایل امروزی مثل تلفن همراه نبود، با خریدن بهترین کارت پستال وفرستادن آن بوسیله پست عید را به همدیگر تبریک می گفتیم. بله عزیزانِ من، درروزگاران قدیم روزهای نزدیک به عید افرادی جهت درآوردن روزی خود با چوبهای بلند برروی دوش به محله ها وکوچه ها  می آمدند و با صدای بلند داد می زدند:
« قالی تکونم، قالی می تکونم». مردم هم قالی ها ولوازم خانه را به لب رودخانه یا گلال خرم آباد بغل پل حاجی علی اصغرخرم آبادی می بردند ودرآنجا مشغول شستشوی آن همراه با دیگران می شدند، چرا که شهرقدیم خرم آباد سه محله به اسم پشت بازار، درب دلاکان و دو برادران بیشتر نبود. بعد ازمراسم قالی شویی نوبت گَردگیری منزل فرا می رسید وبرخی از  خانه ها را با «گِل اِسبیَه» سفید کاری می کردند. خلاصه هر کسی درهر کاری به هم کمک می کردند تا نوبت به خرید لباس عید می شد.
پدر خانواده همه ما را به بازارمی برد و برای هر کدام با سلیقه خودش لباس و یا کت وشلوار و یا شلوارتکی، پیراهن واُورسی یا گالش می خرید. چه شوقی می کردیم. به محض ورود به منزل از شوق عید آنها را تنمان می کردیم و روزشماری و ساعت شماری عید شروع می شد چون روی دیوارچوب خط داشتیم و هر روزکه می رفت یک خط می کشیدیم وخلاصه بعد از خانه تکانی دل ومنزل، سفره هفت سین که متشکل ازسبزه،سمنو، سیر، سکه، سنجد، قرآن، آیینه و مقداری شیرینی شکلات، آجیل، تخم مرغ رنگ کرده، آب وماهی، نان که برکت سفره  همه ایرانیان سرافراز هست موجود بود.
بعد ا ز سال تحویل با اسکناس های عیدی دوتومانی وپنج تومانی های کاغذی عید دیدنی ها شروع می شد. عیدی گرفتن و عیدی دادن شروع می شد، بازیهای کودکانه ونوجوانانه و جوانان عید شروع می شد، یادشان بخیر بازی هایی مثل پیل اشکسه، تاقپیل رمسه، اَلِکو، کمربند بازی، قاوو، گلوبازی و.... همه یا در کوچه انجام می شد یا درباغ های خضر وصدها سرگرمی دیگر.

عید نوروز با همین دید و بازدیدها و بازی های کودکانه برای ما که الان 52 سال از عمرمان گذشته شیرین بود وما، همین الان با خاطرات گذشته زنده هستیم.
با گذشت سال تحویل و دید و بازدیدها شروع به شمارش جهت رسیدن سیزده بدرمی کردیم و همه همسایه ها که ازبرادر وخواهربه یکدیگرنزدیکتر بودند با قوم وخویشان خود برای انتخاب جا برای تفریح این روزمشورت می کردند.یادش بخیر پدرمرحومم کامیون داشت وبا جمع کردن همه همسایه ها، همه مان را که پنجاه تا شصت نفر بودند سیزده بدر به جنگل های اطراف شهرمی برد. برخی ازهمشهریان هم که وسیله نداشتند شاهزاده عبدالله را انتخاب و درجنگل های آنجا اُطراق می کردند.
در حین سیزده بدر برای آبتنی به عمیق ترین قسمت رودخانه که گیج گژینه وگیج گرمه وگیج آشاکل بود می رفتند وتنی به آب می زدند. عده ای هم درپارک شهنوازی ویاکیوکه یادگار شهردار فقید وزنده یادعلی محمدساکی بود جمع می شدند... خدا می داند سیزده بدر قدیم چقدرخوش می گذشت.
مردم خرم آباد روزچهاردهم را هم در بیرون ازشهر ودردامن طبیعت سپری می کردند ومی گفتند این سیزده بدرمال غریبه ها بوده و چهارده بدرمال خودمان است..
یادش سیزده بدر خیلی ها هم دردامن طبیعت پارک جنگلی شوراب، گردنه شبانان (مِلَه شاوِنو) و مخملکوه و .... .سپری می شد. دختران و پسران دم بخت در این روز با انداختن طناب روی بزرگترین وبلندترین شاخه درختان شروع به طناب بازی می کردند. مادران مشغول جمع آوری هیزم برای گرم کردن برنج وخورشت سبزی برای نهاربودند و بچه های کم سن ترمشغول بازی های محلی.
اکثر جمعیتی که درجنگل وطبیعت بودند با صدای موسیقی محلی سرنا نوازان وهنرمندان شهر با رقص های محلی باعث  شور ونشاط مردم می شدند تا اینکه موقع نهارمی رسید. آن موقع مثل الان نبود که هرکس سفره ای با غذاهای رنگین داشته باشد، بلکه تمام سفره ها یکی بودند و همه غذاها برنج وخورشت سبزی بود. صداقت و پاکی و صمیمیت همسایگی که بین مردم بود درعصر امروزی محال است پیدا شود. آن زمان سی یا چهل نفر ازیک تلویزیون شاوب لورنس،  فیلیپس یا بلرکه به ندرت یافت می شد استفاده می کردند وسریالهایی مثل تلخ وشیرین، مراد برقی، آقای مربوطه و...در کنار هم می دیدیم و سریال های خارجی مثل ویرجینیایی آنهم شب های جمعه که همه همسایه ها درمنزل صاحب تلویزیون جمع می شدند وزندگی را به کام یکدیگر شیرین می کردند. خداوند هم به پاس این همه صله رحم نعمت  ورحمت و برکتش را در خانه و شهر آنان دوچندان می کرد.
یادعید قدیم با آن همه صداقت وصمیمیت وشادی های کوچه باغ های خضربخیر.یادیک تومانی فلزی، دوتومانی وپنج تومانی های کاغذییاد بوی قورمه سبزی عید وصدای «خونه و شتیر»ِ آن..سخن نگارنده بازگشتی به گذشته است. آنهم گذشته ای شیرین باکوله باری ازتجربه و خاطره در روزهای نوروز باستان.
یادش بخیرهمین که ماه بهمن بساط خود را جمع می کرد، ماه اسفند سرمی رسید شور و اشتیاقی مضاعف به مردم تزریق می کرد. آنهم به خاطر فرا رسیدن سال جدید.
آن زمان مثل الان نبود که هرکسی خانه ای مستقل با امکانات مجزا داشته باشد. حیاط های آن موقع شریک ملکی یا بقول بزرگتر ها « مُشاعی» بودند. یعنی پنج یا شش خانوارِهفت یا هشت نفری که جمع بیست تا سی نفره بودند درآنها زندگی می کردند. فقط یک سرویس بهداشتی داشت و حتی فاقد حمام بودند وهمه ازگرمابه های عمومی شهراستفاده می کردند.
درآن موقع بارسیدن به آستانه عید، مادران به فکرخرید سبزی خورشتی می افتادند و با شستشو و تمیز کردن آن، با وسیله ای  به اسم « خونه و شتیر» اقدام به خُرد کردن آن  می نمودند و پس از خرد شدن آنرا سرخ می کردند وبوی مطبوع و خوشمزه آن در محله و کوچه به مشام همه می رسید.
باید دراینجا به اولویت مهمانی نوروز باستان اشاره ای داشته باشیم وآن غبارروبی وخانه تکانی دلها بود. البته دلهایی که برخی اوقات مهمان ناخوانده ای به نام کینه به آن رخنه می کرد ومثل الان نبود که کینه درقلب بماند وبیشتر مواقع، چون وسایل امروزی مثل تلفن همراه نبود، با خریدن بهترین کارت پستال وفرستادن آن بوسیله پست عید را به همدیگر تبریک می گفتیم. بله عزیزانِ من، درروزگاران قدیم روزهای نزدیک به عید افرادی جهت درآوردن روزی خود با چوبهای بلند برروی دوش به محله ها وکوچه ها  می آمدند و با صدای بلند داد می زدند:
« قالی تکونم، قالی می تکونم». مردم هم قالی ها ولوازم خانه را به لب رودخانه یا گلال خرم آباد بغل پل حاجی علی اصغرخرم آبادی می بردند ودرآنجا مشغول شستشوی آن همراه با دیگران می شدند، چرا که شهرقدیم خرم آباد سه محله به اسم پشت بازار، درب دلاکان و دو برادران بیشتر نبود. بعد ازمراسم قالی شویی نوبت گَردگیری منزل فرا می رسید وبرخی از  خانه ها را با «گِل اِسبیَه» سفید کاری می کردند. خلاصه هر کسی درهر کاری به هم کمک می کردند تا نوبت به خرید لباس عید می شد.

پدر خانواده همه ما را به بازارمی برد و برای هر کدام با سلیقه خودش لباس و یا کت وشلوار و یا شلوارتکی، پیراهن واُورسی یا گالش می خرید. چه شوقی می کردیم. به محض ورود به منزل از شوق عید آنها را تنمان می کردیم و روزشماری و ساعت شماری عید شروع می شد چون روی دیوارچوب خط داشتیم و هر روزکه می رفت یک خط می کشیدیم وخلاصه بعد از خانه تکانی دل ومنزل، سفره هفت سین که متشکل ازسبزه،سمنو، سیر، سکه، سنجد، قرآن، آیینه و مقداری شیرینی شکلات، آجیل، تخم مرغ رنگ کرده، آب وماهی، نان که برکت سفره  همه ایرانیان سرافراز هست موجود بود.
بعد ا ز سال تحویل با اسکناس های عیدی دوتومانی وپنج تومانی های کاغذی عید دیدنی ها شروع می شد. عیدی گرفتن و عیدی دادن شروع می شد، بازیهای کودکانه ونوجوانانه و جوانان عید شروع می شد، یادشان بخیر بازی هایی مثل پیل اشکسه، تاقپیل رمسه، اَلِکو، کمربند بازی، قاوو، گلوبازی و.... همه یا در کوچه انجام می شد یا درباغ های خضر وصدها سرگرمی دیگر.
عید نوروز با همین دید و بازدیدها و بازی های کودکانه برای ما که الان 52 سال از عمرمان گذشته شیرین بود وما، همین الان با خاطرات گذشته زنده هستیم.
با گذشت سال تحویل و دید و بازدیدها شروع به شمارش جهت رسیدن سیزده بدرمی کردیم و همه همسایه ها که ازبرادر وخواهربه یکدیگرنزدیکتر بودند با قوم وخویشان خود برای انتخاب جا برای تفریح این روزمشورت می کردند.یادش بخیر پدرمرحومم کامیون داشت وبا جمع کردن همه همسایه ها، همه مان را که پنجاه تا شصت نفر بودند سیزده بدر به جنگل های اطراف شهرمی برد. برخی ازهمشهریان هم که وسیله نداشتند شاهزاده عبدالله را انتخاب و درجنگل های آنجا اُطراق می کردند.
در حین سیزده بدر برای آبتنی به عمیق ترین قسمت رودخانه که گیج گژینه وگیج گرمه وگیج آشاکل بود می رفتند وتنی به آب می زدند. عده ای هم درپارک شهنوازی ویاکیوکه یادگار شهردار فقید وزنده یادعلی محمدساکی بود جمع می شدند... خدا می داند سیزده بدر قدیم چقدرخوش می گذشت.
مردم خرم آباد روزچهاردهم را هم در بیرون ازشهر ودردامن طبیعت سپری می کردند ومی گفتند این سیزده بدرمال غریبه ها بوده و چهارده بدرمال خودمان است..
یادش بخیر سیزده بدر خیلی ها هم دردامن طبیعت پارک جنگلی شوراب، گردنه شبانان (مِلَه شاوِنو) و مخملکوه و .... .سپری می شد. دختران و پسران دم بخت در این روز با انداختن طناب روی بزرگترین وبلندترین شاخه درختان شروع به طناب بازی می کردند. مادران مشغول جمع آوری هیزم برای گرم کردن برنج وخورشت سبزی برای نهاربودند و بچه های کم سن ترمشغول بازی های محلی.
اکثر جمعیتی که درجنگل وطبیعت بودند با صدای موسیقی محلی سرنا نوازان وهنرمندان شهر با رقص های محلی باعث  شور ونشاط مردم می شدند تا اینکه موقع نهارمی رسید. آن موقع مثل الان نبود که هرکس سفره ای با غذاهای رنگین داشته باشد، بلکه تمام سفره ها یکی بودند و همه غذاها برنج وخورشت سبزی بود. صداقت و پاکی و صمیمیت همسایگی که بین مردم بود درعصر امروزی محال است پیدا شود. آن زمان سی یا چهل نفر ازیک تلویزیون شاوب لورنس،  فیلیپس یا بلرکه به ندرت یافت می شد استفاده می کردند وسریالهایی مثل تلخ وشیرین، مراد برقی، آقای مربوطه و...در کنار هم می دیدیم و سریال های خارجی مثل ویرجینیایی آنهم شب های جمعه که همه همسایه ها درمنزل صاحب تلویزیون جمع می شدند وزندگی را به کام یکدیگر شیرین می کردند. خداوند هم به پاس این همه صله رحم نعمت  ورحمت و برکتش را در خانه و شهر آنان دوچندان می کرد.
یادعید قدیم با آن همه صداقت وصمیمیت وشادی های کوچه باغ های خضربخیر.یادیک تومانی فلزی، دوتومانی وپنج تومانی های کاغذی

یاداشت :اکبر بزرگمهر

مدیر
Author: مدیر
خبرنگار :
محمود داوودی نژاد
عنوان :
مدیر مسئول پایگاه خبری افلاک ورزشی

نوشتن دیدگاه

Back to Top